benehmen
transitiv۱. رفتاری/ برخوردی داشتن؛ رفتار کردن؛ عمل کردن؛ واکنش/ عکس العمل نشان دادن
sich benehmen (sich verhalten)
مثال ها:
رفتار بسیار غریبی داشت، رفتارش بسیار غریب بود
er benahm sich sehr merkwürdig
او رفتار بسیار زننده ای داشت
er hat sich unmöglich benommen
۲. ادب/ تربیت داشتن، مودب بودن؛ آداب معاشرت را مراعات کردن/ دانستن/ بلد بودن
sich gut, anständig verhalten
مثال ها:
ادب داشته باش، مودب باش!
benimm dich!
ادب ندارد/ سرش نمی شود، آداب معاشرت نمی داند
er weiß sich nicht zu benehmen
۳. گرفتن؛ ربودن
[hat]
مثال ها:
چیزی را از کسی گرفتن
jdm. etwas benehmen