bemerken
transitiv۱. متوجه چیزی شدن؛ پی بردن به، توجه کسی جلب شدن به؛ فهمیدن؛ ملتفت شدن؛ حس کردن؛ توجه کردن
aufmerksam werden auf; [hat]
(دیر) متوجه کسی یا چیزی شدن
jmdn. (zu spät) oder etwas bemerken
بموقع متوجه خسارت شدن/به وجود آسیب دیدگی پی بردن
den Schaden rechtzeitig bemerken
متوجه صدایی شدم، صدایی توجهم را (به خود) جلب کرد
ich bemerkte ein Geräusch
در میان منتظرین چشمم به او خورد
ich bemerkte ihn unter den Wartenden
متوجه تغییری شدن در
eine Veränderung bemerken an Dat.
از قیافه هایمان پی برد به اینکه/ متوجه شد که
sie bemerkte an unseren Gesichtern, dass
۲. گفتن؛ متذکر شدن، یادآور شدن، خاطرنشان کردن؛ ذکر کردن
sagen; [hat]
در این مورد مایلم بگویم که
zu diesem Punkt möchte ich bemerken, dass
مطلب دیگری هم در این باره دارید (که بگویید)؟
haben SIe dazu noch etwas zu bemerken?
در ضمن (باید گفت)، ضمناً
nebenbei/ am Rande bemerkt