bekommen
intransitiv۱. گرفتن، داده شدن به؛ دریافت کردن
Geschenk, Lohn usw.; [hat]
من این را از او گرفته ام، این را او به من داده است
das habe ich von ihm bekommen
به مناسبت روز تولدش یک ساعت گرفته اس/ به او داده اند
er hat zum GEburtstag eine Uhr bekommen
به هر کس روزانه نیم کیلو نان می دادند/ داده می شد، هر کس روزانه نیم کیلو نان می گرفت/ دریافت می کرد
jeder bekam täglich ein Pfund Brot
جایزه گرفتن
einen Preis bekommen
مرخصی گرفتن
Urlaub bekommen
حقوق گرفتن
Gehalt bekommen
ممکن است یک پتوی دیگر هم به من بدهید؟
kann ich noch eine Decke bekommen?
(در ازایش) چقدر باید بدهم؟
was bekommen Sie (dafür)?
چه فرمایشی دارید؟ (چی میل دارید؟؛ چی می خواهید سفارش بدهید؟) یک قهوه می خواستم
was bekommen Sie? - ich bekomme inen Kaffe
متشکرم، سفارشم را داده ام (در فروشگاه)؛ به کارم رسیدگی می شود
danke, ich bekomme schon
برای من لطفا یک لیوان شراب بیاورید!
ich bekomme bitte ein Glas Wein
هنوز ده یورو باید به من بدهی (طلب دارم)
ich bekomme noch zehn Euro von dir
۲. رسیدن به (دست کسی)؛ آمدن (برای کسی)، رسیدن (برای کسی)؛ گرفتن؛ دریافت کردن
Nachricht, Besuch usw.; [hat]
نامه ام به شما/ به دستتان رسید؟ نامه ام را دریافت کردید؟
haben SIe meinen Brief bekommen?
هنوز دعوتنامه برایم نیامده/ به دستم نرسیده است
ich habe noch keine Einladung bekommen
امروز سه سفارش برایمان رسید، امروز سه سفارش گرفتیم/ دریافت کریدم
heite haben wir drei Aufträge bekommen
معلم تازه ای برایمان آمده است/ فرستاده اند
wir haben einen neuen Lehrer bekommen
برایم امروز مهمان می آید
ich bekomme heute Besuch
به شما خبر خواهم (خواهیم) داد
Sie bekommen noch Bescheid
۳. شدن؛ خوردن؛ شنیدن؛ دیدن؛ گرفتن؛ برداشتن؛ افتادن؛ پیدا کردن، یافتن؛ به دست آوردن؛ مورد چیزی قرار گرفتن/ واقع شدن؛ دچار چیزی شدن؛ برخوردار بودن از، برخوردار شدن از
oft als Funktionsv.; [hat]
باید مجازات شود/ مورد مجازات قرار بگیرد
er muss eine Strafe bekommen
جریمه ام کرده اند، جریمه شده ام
ich habe eine Anzeige bekommen
تحسین شنیدن؛ مورد تحسین قرار گرفتن
ein Lob bekommen
از او فقط انتقاد کردند، فقط انتقاد شنید
er hat nur Kritik bekommen
برای این کار از تو تقدیر نخواهد کرد/ مورد تقدیر قرار نخواهی گرفت
dafür wirst du keinen Dank bekommen
کشیده خوردن
eine Ohrfeige bekommen
سنگی به سرش خورد
er bekam einen Stein auf den Kopf
کم کم گرسنه ام شد
ich bekam allmählich Hunger
سردرد گرفتن، سر کسی درد گرفتن، دچار سردرد شدن
Kopfschmerzen bekommen
اینجا بود که ترسش گرفت/ ترس برش داشت
da hat er Angst bekommen
هوس کردن، رغبت پیدا کردن
Lust bekommen
به شک افتادن، دچار شک شدن، شک برش داشتن [عا]
Zweifel bekommen
ترک برداشتن، ترک خوردن
Risse bekommen
موهایم دارد سفید می شود
ich bekomme graue Haare
قرار است دکتر به او آمپول بزند
er soll vom Arzt eine Spritze bekommen
هوا سرد/ بارانی/ عوض خواهد شد
wir bekommen Kälte/ Regen/ anderes Wetter
به دردسر افتادن، دچار مشکل شدن
Schwierigkeiten bekommen
معنای تازه ای پیدا کردن
einen neuen Sinn bekommen
اطمینان لازم را به دست آوردن/ پیدا کردن
die nötige SIcherheit bekommen
(در رانندگی) ورزیده شدن/ ورزیدگی پیدا کردن
Übung (im Fahren) bekommen
از تربیت خوبی برخوردار بودن/ شدن، خوب بار آمدن
eine gute Erziehung bekommen
به یک سال زندان محکوم شدن
ein Jahr Gefängnis bekommen
جریمه شدن
eine Geldstrafe bekommen
کچل شدن
eine Glatze bekommen
دلتنگی دور از وطن داشتن
Heimweh bekommen
گرسنه (تشنه) شدن
Hunger (Durst) bekommen
ترسیدن
Angst bekommen
دندان درآوردن
Zähne bekommen
او یک بچه زاییده است
sie hat ein Kind (ein Baby) bekommen
درختان دوباره شکوفه و برگ درآورده اند
die Bäume haben wieder Blüten und Blätter bekommen
۴. پیدا کردن؛ پیر آوردن، گیر کسی آمدن؛ گرفتن؛ به دست آوردن؛ تهیه کردن
zu etwas kommen; [hat]
کار پیدا نکردن/ پیر نیاوردن
keine Arbeit bekommen
شغل پر درآمدی گیر آوردن/ پیدا کردن
eine gut bezahlte Stelle bekommen
چیزی را ارزان گیر آوردن
etwas billig bekommen
این کتاب دیگر گیر نمی آید/ پیدا نمی شود
das Buch ist nicht mehr zu bekommen
این را فقط از داروخانه می توانید بگیرید/ تهیه کنید، این را فقط داروخانه ها دارند
das bekommen Sie nur in Apotheken
حق خود را گرفتن/ به دست آوردن
sein Recht bekommen
از همه بیشتر رای (به دست) آوردن
die meisten Stimmen bekommen
بالاخره بلیت گیرت آمد/ توانستی بلیت بگیری؟
hast du noch Karten bekommen?
بالاخره به قطارتان رسیدید؟
habt ihr den Zug noch bekommen?
من به اتوبوس (به قطار) نرسیده ام
ich habe den Bus (den Zug) nicht mehr bekommen
در آنجا می شود اجناس ارزان گیر آورد
dort bekommt man billige Ware
۵. آوردن؛ کشیدن؛ وارد کردن؛ توانستن، موفق شدن
veranlassen; [hat]
(هر کاری کردم) نتوانستم او را به زبان بیاورم/ به حرف بیاورم/ از او حرف بکشم
ich habe ihn nicht zum Reden bekommen
به هیچ حیله ای/ هر کاری می کردند از تخت بیرون نمی آمد
man bekam ihn einfach nicht aus dem Bett
این گوشت را هر کاری می کنی نمی پزد، این گوشت پخته بشود نیست
dieses Fleisch ist nicht gar zu bekommen
بالاخره نتوانستند پیانو را از در رد کنند
sie haben das Klavier nicht durch die Tür bekommen
من کارم را تمام نکرده ام
ich habe die Arbeit nicht fertig bekommen
نتوانستم لکه ی پیراهن را از بین ببرم
ich konnte den Fleck nicht aus dem Hemd bekommen
۶. داده شدن به؛ توانستن، شدن؛ ناچار/ مجبور بودن
zu tun bekommen, zu trinken bekommen u.Ä.; [hat]
ممکن است کار دیگری به من بدهید؟
kann ich etwas anders zu tun bekommen?
هنوز به او نوشیدنی نداده اند
er hat noch nichts zu trinken bekommen
این را همه جا می فروشند/ از همه جا می توان خرید
das bekommt man überall zu kaufen
آنجا چه غذاهایی می شد خورد؟
was konnte man dort zu essen bekommen?
من نتوانستم چیزی ببینم
ich habe nichts davon zu sehen bekommen
نفرتش را احساس می کرد و چاره ای جز تحمل نداشت
sie bekam seinen Hass zu spüren
وگرنه سر و کارت با من خواهد بود
sonst bekommst du es mit mir zu tun
در آنجا همه چیز می شود خرید
dort bekommt man alles zu kaufen
۷. گرفتن، داده شدن به؛ شدن
etwas geschenkt bekommen u.Ä.; [hat]
این کتاب را امانت گرفته ام/ به من امانت داده اند
das Buch habe ich geborgt bekommen
آن را برایمان می فرستند، برایمان فرستاده می شود
wir bekommen es zugeschickt
۸. ساختن؛ سازگار بودن
[ist]
(به مزاج کسی) ساختن، ساختن به، سازگار بودن به، خوب بودن برای [عا]
jmdm. bekommen
غذای چرب به (مزاج) من نمی سازد
fettes Essen bekommt mir nicht
این سکوت برایت خوب خواهد بود
die Stille wird dir gut bekommen
غذا به مزاج من نساخته است
das Essen ist mir nicht bekommen
نوش جان، مزه بده
wohn bekomms