wort dictionary
FADE

begraben

transitiv

۱. به خاک/ به گور سپردن، دفن/ مدفون کردن، خاک/ قبل کردن، گور/ چال کردن [تحق]

beerdigen; [hat]

مثال‌ ها:

قبرش کجاست؟‌ در کجا به خاکش سپرده اند/ مدفون است؟

wo ist er begraben?

کسی را زنده به گور کردن، زنده (زنده) دفن کردن

jmdn. lebendig begraben

۲. زیر آوار ماندن، زیر آوار مدفون شدن

unter den Trümmern usw. begraben werden

۳. به گور سپردن؛ (بوسیدن و) کنار گذاشتن؛ فراموش کردن، به دست فراموشی سپردن

Hoffnung; Plan; Strei usw.; [hat]

۴. به هیچ وجه نمی خواهم آنجا زندگی کنم

dort möchte ich nicht begraben sein

۵. با اینچنین کارنامه ای به جایی نمی رسی (موفقیتی کسب نمی کنی)

mit so einem Zeugnis kannst du dich begraben lassen