begeistern
transitiv۱. به وجد آوردن، به شور و هیجان آوردن، علاقه مند کردن؛ به شور آوردن
tr.; [hat]
مثال ها:
سخنرانی اش همه را به وجد آورده بود
seine Rede begeisterte alle
کسی را به چیزی علاقه مند کردن
jmdn. für/ zu etwas begeistern
هیچ چیز احساساتش را بر نمی انگیزد
er ist für nichts zu begeistern
۲. بوجد آمدن، به شور و هیجان آمدن؛ [نیز:] علاقه مند شدن؛ شیفته/ مفتون شدن، غرق در لذت شدن
sich begeistern
مثال ها:
(چندان) به دلم نمی نشیدن/ نمی چسبد، چنگی به دل نمی زند
ich kann mich dafür nicht begeistern
شیفته چیزی شدن
sich begeistern an Dat.