begeben
transitiv۱. رفتن [به جایی، پیش/ نزد کسی]؛ روانه [ی جایی] شدن؛ رهسپار شدن؛ روی آوردن؛ راه افتادن؛ عازم شدن
sich begeben (gehen)
مثال ها:
به پزشک مراجعه کردن، نزد پزشک رفتن
sich in ärztliche Behandlung begeben
(دوباره) مشغول به کار شدن؛ کاری را شروع کردن
sich an die Arbeit begeben
عازم خانه شدن
sich auf den Heimweg begeben (sich nach Hause begeben)
عازم مسافرت شدن
sich auf eine Reise begeben
استراحت کردن؛ (برای استراحت) دراز کشیدن
sich zur Ruhe begeben
خود را به خطر انداختن
sich in Gefahr begeben
۲. روی/ رخ دادن، واقع شدن، وقوع یافتن، حادث شدن، پیش آمدن، اتفاق افتادن
sich ereignen
۳. چیزی را از کف/ از دست دادن
Gen. (einer Chance usw.)
۴. چشم پوشیدن از، چشم پوشی کردن از؛ صرف نظر کردن
Gen. (eines Anspruchs usw.); sich