befriedigen
transitiv۱. برآوردن، بر آورده کردن؛ تامین کردن
Wunsch, Forderung; Bedarf usw.; [hat]
۲. راضی کردن؛ ارضا کردن؛ رضایت کسی را فراهم کردن/ جلب کردن؛ اشباع کردن؛ خشنود کردن
Person; [hat]
مثال ها:
مشکل می توان راضیش کردن/ رضایتش را جلب کرد
er ist schwer zu befriedigen
شغل او ارضایش/ اشباعش نمی کند
sein Beruf befriedigt ihn nicht
کسی را (از نظر جنسی) ارضا کردن
jmdn. (sexuell) befriedigen
طلبکاران را راضی کردن، رضایت طلبکاران را جلب کردن
die Gläubiger befriedigen
رضایت کسی را جلب کردن؛ کسی را راضی کردن
jdn. befriedigen
۳. فرونشاندن (عطش؛ گرسنگی؛ تمایلات جنسی)، خواباندن، ارضا کردن؛ برطرف/ رفع کردن
Neugierde, Rachedurst; Hunger usw.; [hat]
مثال ها:
جلق زدن؛ استمنا کردن
sich selbst befriedigen