bald
temporal۱. بزودی، قریباً، عنقریب
wenig später
بزودی می آید/ خواهد آمد
er wird bald da sein
چیزی به ساعت دو نمانده است
es ist bald zwei Uhr
کمی بعد، چیزی نگذشت که، دیری نگذشت که
bald danach/ darauf
(پس) تا بعد! (در موقع خداحافظی)
(also) bis bald!; auf bald! ugs.
۲. زود
schnell
زود برگرد
komm bald zurück
خیلی زود/ کمی بعد معلوم شد که
schon/ sehr bald wurde klar, dass
هر چه زودتر، در اسرع وقت؛ هرچه زودتر بهتر
so bald wie möglich; möglichst bald
به این زودی (ها) نخواهد آمد
er wird so bald nicht kommen
۳. نزدیک، نزیک به، قریب، قریب به؛ نزدیک است که، چیزی نمانده است که،کم مانده است (که)؛ داشتن
(fast)
نزدیک بود بیفتم
ich wäre bald hingefallen
۴. گاهی...گاهی، یک دفعه... یک دفعه، هر دفعه، هر وقت
bald... bald
از شادی گاهی می خندید گاهی گریه می کرد
bald lachte, bald weinte sie vor Freude
هر دفعه یک چیز می خواهد، گاهی این را می خواهد گاهی آن را
er will bald dies, bald jenes
۵. در آینده ی نزدیک