auswachsen
transitiv۱. تنگ شدن برای
tr. (Kleidungsstück)
مثال ها:
پیراهن برای بچه کوتاه (تنگ) شده است
das Kind hat das Kleid ausgewachsen
۲. تبدیل/ بدل/ مبدل شدن به، شدن
[*]; sich auswachsen zu
مثال ها:
رفته رفته به چیزی تبدیل شدن
sich zu etwas auswachsen
۳. (به مرور زمان) رفع شدن، برطرف شدن، از بین رفتن؛ در اثر رشد حالت طبیعی گرفتن
[*]; sich auswachsen (Gehfehler usw.)
۴. سبز شدن (گیاه)
itr.; [*][ist]; (Korn, Kartoffel usw.)
۵. کفری شدن، کفر کسی در آمدن/ بالا آمدن؛ صبر و تحمل را از دست دادن
itr.; [*][is]; (die Geduld verlieren)
عبارات کاربردی:
غیر قابل تحمل است!
das ist ja zum Auswachsen!