ausmalen
transitiv۱. منقش/ مزین کردن (به)، نقاشی کردن؛ [نیز:] رنگ زدن، رنگ کردن
tr.; ausmalen mit (Saal usw.); [*][hat]
۲. رنگ کردن، رنگ آمیزی کردن (اشکال سفید در کتاب های نقاشی)
tr. (vorgezeichnetes Bild usw.); [*][hat]
۳. پیش خود مجسم کردن، به تصور آوردن
sich etwas ausmalen
مثال ها:
آینده را پیش خود مجسم کردن
sich die Zukunft ausmalen
۴. توصیف کردن/ شرح دادن/ تصویر کردن (برای)
tr.; (jmdm.) etwas ausmalen (schildern)