ausflippen
intransitiv۱. بر طبل بیعاری زدن، خود را به بیعاری/ ولنگاری/ لاقیدی/ لاابالیگری زدن
fig. (bewusst)
۲. قاتی کردن، به سرش زدن، خل شدن، تسلط بر اعصاب را از دست دادن، از خود بیخود شدن
durch Drogengenuss usw.; [*][ist]
۳. دست از پا نشناختن، (از خوشحالی) پردرآوردن، سر از پا نشناختن
vor Freude; [*][ist]