aufweisen
intransitiv۱. دارای چیزی بودن، داشتن؛ به همراه داشتن، در برداشتن؛ به چشم خوردن در، دیده شدن در؛ نشان دادن
zeigen, haben; [*][hat]
مثال ها:
دارای معایبی/ عیبی بودن، معایبی (به همراه) داشتن
Mängel/ einen Mangel aufweisen
دارای اشکال گوناگونی بودن، اشکال گوناگونی به چشم خوردن در
verschiedene Formen aufweisen
همه نشانه های سرخک در او دیده می شود
er weist alle Anzeichen von Masern auf
(به کسی) روشهای تازه ای نشان دادن
(jmdm.) neue Methoden aufweisen
۲. (برای ارائه در اختیار) داشتن؛ ارائه دادن؛ دست یافتن به، کسب کردن
aufzuweisen haben; [*][hat]
مثال ها:
معرف ندارید (که بتوانیم به ام مراجعه کنیم)؟
haben Sie keine Referenzen aufzuweisen
دانشمندان به نتایج تازه ای دست یافته اند
die Forschung hat neue Ergebnisse aufzuweisen