wort dictionary
FADE

auftreten

intransitiv

۱. قدم برداشتن/ گذاشتن، پا(ی خود را) به زمین گذاشتن

den Fuß aufsetzen; [*][ist]

مثال‌ ها:

پای چپم را نمی توانم به زمین بگذارم

ich kann mit dem linken Fuß nicht auftreten

۲. رفتاری/ برخورد داشتن، رفتار/ برخورد کردن (با)؛ عمل کردن؛ ظاهر شدن، خود را نشان دادن

in der Öffentlichkeit usw.; [*][ist]

مثال‌ ها:

در جریان مذاکرات برخورد/ رفتار قاطعانه ای داشت

er trat bei den Verhandlungen sehr entschieden auf

ما به کسی احتیاج داریم که در برخورد با مردم ورزیده باشد/ که بداند در ملا عام چگونه رفتار باید کرد

wir brauchen jemanden, der (öffentlich) auftreten kann

۳. حاضر شدن، حضور یافتن؛ بودن

als Zeuge usw.; [*][ist]

مثال‌ ها:

به عنوان شاهد در دادگاه حضور یافتنن

als Zeuge im Gericht auftreten

۴. بازی کردن؛ ایفا کردن؛ (نقش کسی را) بر عهده داشتن؛ وارد صحنه شدن، ظاهر شدن (روی صحنه)

auf der Bühne spielen; [*][ist]

مثال‌ ها:

دیگر بازی نمی کند

sie tritt nicht mehr auf

نقش هملت را بازی کردن/ ایفا کردن/ برعهده داشتن

als Hamlet auftreten

۵. پیش آمدن (مشکلات؛ اختلاف عقیده)، بروز کردن (بیماری)، پیدا شدن، به وجود آمدن، پدید آمدن؛ دیده شدن؛ یافت شدن

vorkommen, auftauchen; [*][ist]

مثال‌ ها:

در صورتی که مشکلاتی/ خونریزی پیش آمد

falls Schwierigkeiten/ Blutungen auftreten

آبله در اینجا بندرت دیده می شود/ پیش می آید

Pocken treten hier selten auf

زغال سنگ در این ناحیه بوفور یافت می شود

Koble tritt in dieser Gegend häufig auf

۶. به مخالفت برخاستن با، به مقابله پرداختن با، مخالفت ورزیدن با، به مقابله پرداختن با، مخالفت ورزیدن با، مخالفت کردن با

auftreten gegen

مثال‌ ها:

در مقابل کسی موضع گرفتن

gegen jdn. auftreten