wort dictionary
FADE

aufstehen

intransitiv

۱. بلند شدن، پا شدن [عا]،‌ برخاستن؛ از تختخواب/ از تخت بیرون آمدن (بیدار شدن)

[*]; ist (vom Stuhl usw.)

مثال‌ ها:

موقع خوشامد گفتن (از جا)‌ بلند شدن

bei der Begrüßung aufstehen

بلند شوید! [در کلاس:] برپا!

aufstehen!

از جای خود/ از روی نیمکت بلند شدن

von seinem Platz/ von einer Bank aufstehen

از سر میز/ غذا بلند شدن

vom Tisch/ vom Essen aufstehen

(از زمین/ از روی صندلی) بلند شدن

(vom Boden/ Stuhl) aufstehen

بلند شدن، از تخت بیرون آمدن

(aus dem Bett) aufstehen

(صبحا) دیر بلند شدن

spät aufstehen

آدم سحر خیزی است

er steht immer früh auf

(به احترام کسی) از جا بلند شدن، در برابر کسی بلند شدن؛ [نیز:] جای خود را به کسی تعارف کردن

vor jmdm. aufstehen

عبارات کاربردی:

از دنده ی چپ بلند شدن

mit dem falschen Bein aufstehen

۲. باز بودن

Fenster usw.; [*][ist]

۳. شوریدن بر، قد علم کردن علیه، برخاستن بر ضد،‌ شورش کردن بر شد، قیام/ طغیان کردن علیه، به پا خاستن

[*][ist]; aufstehen gegen