aufgabeln
transitiv۱. به تور زدن، گیر آوردن، بلند کردن
Person; [*][hat]
مثال ها:
کسی را گیر آوردن؛ کسی را تور کردن
jdn. aufgabeln
۲. گیر آوردن؛ اتفاقی پیدا کردن
[*][hat]
۳. بر حسب اتفاق دیدن و آشنا شدن
[*][hat]
۱. به تور زدن، گیر آوردن، بلند کردن
Person; [*][hat]
کسی را گیر آوردن؛ کسی را تور کردن
jdn. aufgabeln
۲. گیر آوردن؛ اتفاقی پیدا کردن
[*][hat]
۳. بر حسب اتفاق دیدن و آشنا شدن
[*][hat]