anstrengen
transitiv۱. زحمت کشیدن، به خود زحمت دادن؛ سعی/ تلاش/ کوشش کردن
[*]; sich anstrengen
برای چه زحمت بکشم؟
wofür soll ich mich anstrengen?
باید بیشتر سعی کنی/ زحمت بکشی
du musst dich mehr anstrengen
میزبانها خیلی به خودشان زحمت داده بودند
die Gastgeber hatten sich sehr angestrengt
۲. (بیشتر) به کار انداختن، استفاده کردن از؛ به کار بردن، به کار بستن، به کار گرفتن
tr. (seinen Verstand, sein Gehör usw.); [hat]
تمام نیروی خود را به کار بردن، حد اکثر تلاش را کردن
(alle) seine Kräfte anstrengen
۳. فشار آوردن به، خسته کردن، طاقت فرسا/ خسته کننده بودن برای
tr. (stark beanspruchen); [hat]
این سفر خیلی به من فشار آورد
die Reise hat mich sehr angestrengt
این کار به قلب فشار می آورد
diese Arbeit strengt das Herz an
۴. (به بدن) فشار آوردن، (آدم را) خسته کردن، کار شاقی بودن، طاقت فرسا/ پر زحمت بودن
itr. (ermüden); [hat]
خسته به نظر رسیدن
angestrengt aussehen
۵. اقامه کردن، شروع/ آغاز کردن، به راه انداختن
tr.; [hat]
(به اتهام کلاهبرداری علیه کسی) اقامه دعوا کردن/ به دادگاه شکایت بردن/ دعوایی حقوقی را شروع کردن
eine Klage (gegen jmdn. wegen Betrugs) anstrengen
بر علیه کسی اقامه ی دعوا کردن
gegen jdn. einen Prozess anstrengen