anordnen
transitiv۱. دستور دادن، دستور صادر کردن؛ مقرر کردن، مقرر داشتن؛ تکلیف کردن؛ حکم کردن؛ تعیین کردن
bestimmen; [hat]
مثال ها:
این دستور را که داده است؟
wer hat das angeordnet?
دستور داد/ مقرر کرد که زندانیان آزاد شوند
er ordnet an, die Gefangenen zu entlassen
دستور تحقیق/ توقیف را صادر کردن
die Untersuchung/ die Verhalftung anordnen
پزشک (به بیمار) دستور استراحت داد
der Arzt ordnete (für den Kranken) Bettruhe an
۲. مرتب کردن، ترتیب دادن، تنظیم کردن؛ چیدن، آرایش دادن؛ ردیف کردن
Bücher, usw.; [hat]
مثال ها:
گلهای گلدان را ( به طرز دیگری) مرتب کردن
die Blumen in der Vase (anders) anordnen
بر طبق رشته مرتب کردن، ترتیب موضوعی دادن به
nach Sachgebieten anordnen
ترتیب الفبایی داشتن
alphabetisch angeordnet sein