abschwellen
intransitiv۱. (ورم/ آماس/ باد چیزی) کمتر شدن، کم شدن، پایین رفتن، فروکش کردن، تخفیف پیدا کردن
Bein, Geschwulst usw.
۲. (صدای چیزی) کم شدن، آهسته تر/ کمتر شدن
Gesang, Ton usw.
۳. از شدت افتادن، فروکش کردن، کاهش/ تخفیف/ تقلیل یافتن؛ آرام گرفتن، آرام شدن
Sturm, Lärm usw.