abgehen
transitiv/intransitiv۱. (جایی را) ترک کردن، رفتن (از)؛ ترک تحصیل کردن؛ فارغ التحصیل شدن (از)
von der Schule usw.; [*][ist]
مدرسه را ترک کردن
von der Schule abgehen
۲. حرکت کردن، به راه افتادن، رفتن، عزیمت کردن، عازم شدن
Schiff, Zug; [*][ist]
۳. ارسال/ فرستاده شدن
Brief, Antrag, Ware usw.; [*][ist]
۴. [ عادتی را] کنار گذاشتن/ ترک کردن، [عادتی] از سر کسی افتادن
von einer Gewohnheit; [*][ist]
۵. عدول کردن از، برگشتن از؛ چیزی را تغییر دادن/ عوض کردن
von seine Meinung usw.; [*][ist]
بر سر چیزی باقی ماندن؛ پا بند ماندن به، مقید ماندن به
nicht abgehen von
از خواسته های خود صرف نظر کردن
von seinen Forderungen abgehen
۶. منحرف/ دور شدن از؛ دور افتادن از، خارج شدن از
von der Wahrheit, vom Thema usw.; [*][ist]
۷. پایین پریدن (از)
abgehen von (beim Turnen); [*][ist]
۸. منشعب/ جدا شدن از
abgehen von (abzweigen); [*][ist]
۹. پیچیدن، پیچ خوردن، منحرف شدن
abbiegen; [*][ist]
بعد راه به طرف راست می پیچد
der Weg geht dann nach rechts ab
۱۰. ور آمدن، جدا شدن، ریختن
Farbe, Putz usw.; [*][ist]
۱۱. کنده/ جدا شدن، در آمدن؛ افتادن
Knopf, Absatz, Fingernagel usw.; [*][ist]
۱۲. کسر/ کم شدن (از)
abgehen von (abgezogen werden); [*][ist]
پنج درصد از آن کم می شود
davon gehen fünf Prozent ab
۱۳. فاقد چیزی بودن، عاری بودن از، بی بهره بودن از، نداشتن؛ کسر/ کم داشتن
fehlen; [*][ist]
فاقد هر گونه ظرافت کاری است
ihm geht jedes Taktgefühl ab
هیچ چیز کم ندارد
es geht ihm nichts ab
جایت خیلی خالیست
du gehst mir sehr ab
۱۴. گذشتن؛ خاتمه پیدا کردن، برگذار شدن
verlaufen, ausgehen; [*][ist]
یک بار دیگر به خیر گذشت
es ist noch mal gut abgegangen
قضیه هیچ وقت بدون داد و فریاد خاتمه پیدا نمی کند
ohne Geschrei geht es nie ab
۱۵. خارج شدن
Theat. (die Bühne verlassen); [*][ist]
۱۶. دفع/ خارج شدن؛ رفتن
Gallensteine, Würmer usw.; [*][ist]
خیلی خون از او رفت
ihm ging viel Blut ab
۱۷. به فروش رفتن، فروش/ بازار/ خریدار داشتن
sich verkaufen; [*][ist]
۱۸. ناگهان تیری شلیک شد
plötzlich ging ein Schuss ab
۱۹. بازدید کردن از، بازدید به عمل آوردن از؛ [ گشت زنان] بازرسی/ وارسی کردن، سرکشی
die Front usw.; tr.