wort dictionary
FADE

Zeit

die
Plural: Zeiten
Genitiv: NULL

۱. وقت

unz. (verfügbare Zeit)

مثال‌ ها:

این کار خیلی وقت می برد / طول می کشد

das braucht/ kostet viel Zeit

این کار وقت / فرصت می خواهد

das dauert seine Zeit

وقت تنگ است، فرصت دارد از دست می رود

die Zeit drängt

وقتش را ندارم

dazu fehlt mir die Zeit

وقت / فرصت کردن، (به کاری) رسیدن

Zeit finden

ما هنوز (چند ساعتی) وقت داریم

wir haben noch (ein paar Stunden) Zeit

من وقتِ زیادی ندارم / خیلی وقت ندارم

ich habe nicht viel Zeit

چند لحظه / کمی وقت دارید؟

haben Sie ein wenig Zeit für mich?

ما نه وقتِ این کار را داریم نه پولش را

dazu/ dafür haben wir weder Zeit noch Geld

عجله / فوریت ندارد، فوری / فوتی / عاجل نیست

das hat Zeit

هنوز به قدرِ کافی وقت هست / وقت داریم

es ist noch Zeit genug

من (تا فردا) به تو وقت / فرصت / مهلت / فرجه می دهم

ich gebe dir (bis morgen) Zeit

وقت گذراندن، وقت گذرانی کردن، دفعِ وقت کردن

Zeit gewinnen

به کسی وقت / فرصت / مهلت دادن

jmdm. Zeit lassen

عجله نکنید، عجله نداشته باشید، سرِ فرصت

lassen Sie sich Zeit!

(برای کاری) وقت گذاشتن؛ (در کاری) عجله نکردن

sich Zeit nehmen (für/ zu etwas)

وقتِ کسی را گرفتن / تلف کردن / ضایع کردن

jmdm. die Zeit stehlen/ rauben

وقت تمام است

die Zeit ist um

وقتِ خود را به مطالعه گذراندن

die Zeit mit Lesen verbringen

وقتِ خود را تلف کردن / به هدر دادن

seine Zeit vergeuden

نباید وقت تلف کنیم / از دست بدهیم، باید بجنبیم

wir dürfen keine Zeit verlieren

وقتِ خود را گذراندن به، خود را سرگرم کردن با

sich die Zeit vertreiben mit

۲. مدت؛ مدت زمان

unz. (Zeitspanne)

مثال‌ ها:

در (طولِ / طیِ) این مدت

während dieser Zeit

در مدتِ پنج دقیقه

in einer Zeit von fünf Minuten

بعد از مدتی، پس از چندی

nach einiger Zeit

این کار مدتی / مدت زمانی طول خواهد کشید

das wird noch einige Zeit dauern

تمامِ مدت؛ تمامِ این مدت

die ganze Zeit

او مدتی / مدتی طولانی / مدتها در خارج بوده است

er war lange Zeit im Ausland

مدتها پیش

vor langer Zeit

کمی، مدتِ کوتاهی

kurze Zeit [warten]

در مدتی بسیار کوتاه

in ganz kurzer Zeit

در مدتی به این کمی / چنین کوتاه

in so kurzer Zeit

۳. موقع، وقت؛ زمان؛ هنگام

unz. (Zeitpunkt)

مثال‌ ها:

کی؟ چه موقع؟

um welche Zeit?

فردا همین موقع

morgen um diese Zeit

قبل از موقع / موعد

vor der Zeit

در همان موقع؛ [نیز:] در یک موقع، هم زمان، در آنِ واحد

zur gleichen Zeit

وقتی که موقعش رسید، در موقعِ خودش، یک موقعی

zu gegebener Zeit

دیگر موقعش (رسیده) است که ...

es ist (höchste) Zeit/ es ist an der Zeit, zu ...

۴. زمان؛ ایام، روزها، دوران؛ روزگار، زمانه؛ دوره؛ وقت

Zeitabschnitt

مثال‌ ها:

در آن زمان / ایام که (هنوز اتومبیل نبود)

zu der/ in der Zeit, als (es noch keine Autos gab)

خوشترین ایامِ عمر / دورۀ زندگی

die schönste Zeit des Lebens/ im Leben

در ایامِ سختی؛ در زمانۀ عسرت

in Zeiten der Not

دورانِ / روزگارِ بدی بود

das waren schlimme Zeiten damals

برای روزِ مبادا پس انداز کردن

für schlechte Zeiten sparen

قصه ای متعلق به روزگارانِ قدیم

ein Märchen aus alten Zeiten

بزودی، در آیندۀ نزدیک

in der nächsten Zeit; in nächster Zeit

(در) اوایل

die erste Zeit; in der ersten Zeit

رویدادهای (سالهای) اخیر

die Ereignisse der letzten Zeit

در این اواخر

in der letzten Zeit; in letzter Zeit

۵. عصر؛ دوره؛ دوران؛ زمان

unz. (Zeitalter, Epoche)

مثال‌ ها:

عصرِ حاضر، این عصر

unsere Zeit; die heutige Zeit

عصرِ جدید

die Neuzeit

در زمانِ / در دورۀ گوته

in Goethes Zeit

با زمان پیش رفتن

mit der Zeit gehen

۶. ساعت؛ وقت

unz. (Uhrzeit, Ortszeit usw.

مثال‌ ها:

می دانی ساعت دقیقاً چند است؟

hast du (die) genaue Zeit?

وقت را / ساعت را از کسی پرسیدن

jmdn. nach der Zeit fragen

ساعت چند است؟ چه وقتی است؟

welche Zeit ist es?

وقت را تو تعیین کن، من وقتم را با تو وفق می دهم

in der Zeit richte ich mich nach dir

۷. تایم، زمان، وقت

مثال‌ ها:

تایم / زمان گرفتن، وقت نگهداشتن

die Zeit nehmen

۸. زمان

۹.

مثال‌ ها:

=> zurzeit

عبارات کاربردی:

مدت دار؛ محدود

auf Zeit (a. Z.)

مدتی

eine Zeit lang [war er im Ausland]

هرگز، هیچ وقت

zu keiner Zeit

هر کاری به وقتِ خود / به جای خود؛ هر کاری موقعی دارد

alles zu seiner Zeit

بموقع

zur rechten Zeit

گاه و بی گاه، گاه به گاه

von Zeit zu Zeit

به مرورِ زمان، با گذشتِ زمان، رفته رفته

im Laufe der Zeit; mit der Zeit

وقت طلا است

Zeit ist Geld Sprichw.

قرنهاست (که دیگر این کار را نمی کنم)

seit ewigen Zeiten (nicht mehr) ugs.

دفعِ وقت کردن، وقت کشی کردن، وقت گذراندن

auf Zeit spielen

من هیچ وقت حوصله ام سر نمی رود، به اندازۀ کافی مشغولیت دارم

mir wird die Zeit nie lang