Tisch
der۱. میز؛ [نیز:] میزِ غذا؛ سفره
همیشه سرِ این میز می نشیند
er sitzt immer an diesem Tisch
دورِ / پشتِ میز
um den/ hinter dem Tisch
چیزی را از روی میز برداشتن
etwas vom Tisch nehmen
این میز اشغال است / رزرو شده است
der Tisch ist besetzt/ reserviert
میز را / سفره را چیدن
den Tisch decken
میز را / سفره را جمع کردن
den Tisch abräumen
موقعِ غذا، در مدتِ صرفِ غذا، سرِ غذا
bei Tisch
مشغولِ صرفِ غذا هستند، سرِ غذا هستند، دارند غذا می خورند
sie sitzen bei Tisch
قبل از / بعد از (صرفِ) غذا
vor/ nach Tisch
از سرِ میزِ غذا / از سرِ سفره بلند شدن
vom Tisch aufstehen
رفتن و سرِ میزِ غذا / سرِ سفره نشستن
sich zu Tisch setzen
رفته است ناهار / غذا بخورد
er ist zu Tisch gegangen
قضیه را یکسره کردن، قالِ قضیه را کندن
mit etwas reinen Tisch machen ugs.
جدا شده، متارکه کرده
getrennt von Tisch und Bett