Suppe
diePlural: Suppen
Genitiv: NULL
۱. سوپ
مثال ها:عبارات کاربردی:
سوپِ ساده
eine klare Suppe
سوپِ غلیظ / مایه دار
eine dicke Suppe
کِیفِ کسی را کور کردن، حالِ کسی را گرفتن؛ [نیز:] نقشه های کسی را به هم ریختن
jmdm. die Suppe versalzen ugs.
این کار را خودت دستِ خودت داده ای، از ماست که بر ماست
die Suppe hast du dir selbst eingebrockt ugs.
(خوب) کار دستِ کسی / دستِ خود دادن
jmdm./ sich eine schöne Suppe einbrocken ugs.
کسی که خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند
die Suppe auslöffeln müssen (, die man sich eingebrockt hat) ugs.