wort dictionary
FADE

Schwung

der
Plural: Schwünge
Genitiv: (e)s

۱. خیز، جهش، پرش؛ [نیز:] تاب؛ هُل؛ پیچ، پیچ و تاب

عبارات کاربردی:

دورخیز کردن

Schwung holen (zum Springen)

۲. نیروی سوق دهنده؛ حرکت، تحرک، جنبش؛ جان؛ قدرت، شدت

unz. (Antrieb, Kraft)

عبارات کاربردی:

کم کم روی غلتک افتادن/ راه افتادن

langsam in Schwung kommen

حسابی راه افتادن، به حرکت درآمدن، پیش رفتن؛ [بحث، جشن:] حسابی گرم شدن/ جان گرفتن؛ سر حال آمدن

(richtig) in Schwung kommen

کسی را راه انداختن/ تکان دادن؛ [نیز:] کسی را رو آوردن

jdn. in Schwung bringen

کاری را روی غلتک انداختن/ حسابی راه انداختن، به حرکت درآوردن، پیش بردن، رو آوردن، رونق دادن

etwas in Schwung bringen

۳. حرارت، شور (و حرارت)، جان، حال

unz. (inneres Feuer; Schmiss)

۴. یک بار، یک خروار، ﻣﻘﺪﺍﺭ (ﺗﻌﺪﺍﺩ) ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ

unz.; ein (ganzer) Schwung (Briefe usw.)