wort dictionary
FADE

Schranke

die
Plural: Schranken
Genitiv: NULL

۱. مانع، حایل، راه بند (قطار)

مثال‌ ها:

شما باید کارت را به دستگاه داخل کنید که مانع بالا برود و شما بتوانید به حرکت خود ادامه دهید

Sie müssen Ihre Karte ins Gerät schieben, damit die Schranke hochgeht und Sie weiterfahren können

۲. [در معنای غیر لفظی، مجازی] محدوده، حدود، چار چوب، محدودیت، حد و حدود، حد و حصر، حد و مرز

[figurativ]

عبارات کاربردی:

برای فانتزی (تخیل) نمی شود حد و مرزی قائل بود

der Fantasie sind keine Schranken gesetzt

در محدوده ی قانون

innerhalb der Schranken des Gesetzes

پشتیبانی کردن از

in die Schranken treten für

کسی را به مبارزه طلبیدن/ خواستن

jemanden in die Schranken fordern

چیزی را محدود کردن، برای چیزی حد و حدودی تعیین کردن

Schranken setzen [mit Dativ]

محدودیت ها را کاهش دادن

die Schranken abbauen

جلوی خود را گرفتن، خود را کنترل کردن

sich in Schranken halten

جلوی کسی را گرفتن، کسی را سر جای خود نشاندن

jemanden in seine Schranken weisen

در دادگاه حاضر شدن، به دادگاه رفتن

vor den Schranken (des Gerichts) erscheinen