Schlinge
diePlural: Schlingen
Genitiv: NULL
۱. حلقه، حلقه ی طناب، (گره) خفت؛ [نیز:] دستگیره (ی حلقه ای)
Schlaufe
مثال ها:
گره خفت زدن، (با طناب) حلقه درست کردن
eine Schlinge machen
حلقه ی طناب را (کشیدن و) سفت کردن
die Schlinge zuziehen
حلقه ی طناب را به گردن کسی انداختن
jdm. die Schlinge um den Hals legen
۲. دام، تله
Fangschlinge
مثال ها:عبارات کاربردی:
خرگوشی به دام افتاده است/ در دام گیر کرده است
ein Hase hat sich in der Schlinge gefangen
دام گذاشتن
Schlingen legen
خود را (در آخرین لحظه) از مخمصه نجات دادن
sich/ den Kopf aus der Schlinge ziehen