Sache
die۱. قضیه، جریان، مسئله، موضوع، مطلب؛ کار، امر، چیز، مورد، زمینه
نمی خواهم با این قضیه/ مسئله سر و کاری داشته باشم
mit dieser Sache will ich nichts zu tun haben
از قضیه/ از موضوع بی خبر بود
er hat von der Sache nichts gewusst
جریان/ قضیه ی ماشین به کجا کشید؟
wie ist die Sache mit dem Auto ausgegangen?
قضیه/ مسئله این است که ...، موضوع از این قرار است که ...
die Sache ist die, dass ...
این مسئله ی/ موضوع دیگری است، این امر امر جداگانه ای است
das ist eine andere Sache
ورزش را چیز/ مسئله ی مهمی می داند
er hält den Sport für eine wichtige Sache
مسئله مسئله ی اعتماد است/ وقت است
das ist eine Sache des Vertrauens/ der Zeit
از روی علاقه به نفس امر/ قضیه
aus Liebe zur Sache
این کار جزو کارهای/ تکالیف والدین است
das ist Sache der Eltern
بسته به تربیت شخص است، بستگی به تربیت آدم دارد
das ist Erziehungssache
در این مورد/ زمینه اظهار نظر نمی کنم
zu dieser Sache äußere ich mich nicht
از این موضوع تصور دیگری داشتم
ich habe mir die Sache anders vorgestellt
این موضوع کی اتفاق افتاده است؟
wann ist die Sache passiert?
این یک موضوع جداگانه است (ربطی به این مطلب ندارد)
das ist eine Sache für sich
پلیس در این مورد چه گفت؟ (نظرش چه بود)؟
was hat die Polizei zu der Sache gesagt?
از چیزی مطمئن بودن
sich seiner Sache sicher sein
به حق چیزهای ندیده و نشنیده!، جا الخالق!
Sachen gibt's!
او در کارش خبره است
er versteht seine Sache
در مورد (امور مربوط به) محیط زیست
in Sachen Umwelt (ugs.)
۲. (اصل) مطلب، (خود) موضوع
Thema
(اکنون) برویم سر اصل مطلب!، بپردازیم به خود موضوع!
(nun), kommen wir zur Sache!
اصل مطلب را بگویید!
zur Sache!
حاشیه نروید، از موضوع دور/ خارج نشوید!
bleiben Sie bei der Sache!
این به موضوع ربطی ندارد!
das gehört nicht zur Sache!
این سؤال مربوط به موضوع نیست/ ربطی به موضوع ندارد!
diese Frage gehört nicht zur Sache!
۳. چیز، شیء
Gegenstand
این چیزها را هم باید پست کرد
diese Sachen müssen noch zur Post
اموال غیرمنقول
unbewegliche Sachen
اموال منقول
bewegliche Sachen
۴. چیزها، اسباب ها
Pl.; (Bade-, Schulsachen usw.)
چیزهایت را/ چمدان هایت را بسته ای؟
hast du deine Sachen schon gepackt?
بهترین چیزهایش را/ رخت و لباسش را پوشیده بود
er hatte seine besten Sachen an
۵.
این کار کار هر کس نیست
das ist nicht jedermanns Sache
با کسی تبانی کردن/ دست به یکی کردن/ روی هم ریختن؛ [نیز:] با کسی متحد/ شریک شدن
mit jmdm. gemeinsame Sache machen
حواسش جمع نبود/ سر جایش نبود، خواب بود
er war nicht bei der Sache
فرقی نمی کند، (فعلاً) مهم/ مطرح نیست
das tut nichts zur Sache
به خودتان مربوط است، به من مربوط نیست، ارتباطی/ ربطی به من ندارد
das ist Ihre Sache
مسئله ی من است (به تو مربوط نیست)!
das ist meine Sache
۶. دعوا(ی حقوقی)، مورد (حقوقی)، پرونده، قضیه؛ [نیز:] اموال