Ruf
der۱. فریاد، صدا(ی بلند)، آواز، بانگ؛ ندا
فریادهای تشویق آمیز
anfeuernde Rufe
صدای/ آواز/ بانگ پرنده
der Ruf eines Vogels
به ندای دل/ وجدان گوش فرا دادن
dem Ruf des Herzens/ des Gewissens folgen
۲. [دعوت از کسی برای آنکه سرپرستی کاری را عهده دار شود]؛ دعوت، پیشنهاد
unz. (Angebot, Berufung)
از او دعوت به عمل آمد که کرسی استادی دانشگاه برلین را تقبل نماید
er erhielt einen Ruf an die Universität Berlin
از او دعوت به عمل آمد که کارگردانی را بر عهده گیرد
es erging der Ruf an ihn, die Regie zu übernehmen
۳. نام، شهرت، وجهه، حیثیت
unz. (Ansehen)
خوشنام بودن
einen guten Ruf haben
این کار به (حسن) شهرت تو لطمه خواهد زد
das wird deinem (guten) Ruf schaden
مشهور شده بود به اینکه/ همه می گفتند که آدم خائنی است
er kam in den Ruf, ein Verräter zu sein
(فقط) اسمش بد در رفته است
er ist besser als sein Ruf
مشهور، معروف، بنام
von Ruf
او اینجا به عنوان معلم نام نیکی دارد
er hat hier einen guten Ruf als Lehrer
بدنام بودن
einen schlechten/ üblen Ruf haben
یک مرد بدنام
ein Mann von schlechtem Ruf
۴. (شماره ی تلفن)
unz. (Telefonnummer)