Mittel
das۱. وسیله؛ [نیز:] چاره، راه، شیوه، طریقه
چاره ای جستن، راهی پیدا کردن، راه و چاره پیدا کردن
Mittel und Wege finden
کسی را وسیله قرار دادن
jdn. als Mittel benutzen
به هر وسیله
mit allen Mitteln
من به هر وسیله ی ممکنی متوسل شده ام
ich habe es mit allen möglichen Mitteln versucht
۲. ماده [ج: مواد]
Reinigungsmittel, Nahrungsmittel usw.
۳. دارو، دوا [عا]
Heilmittel
داروی ضد سرفه
ein Mittel gegen Husten
داروی ضد سرماخوردگی دارید؟
haben Sie ein Mittel gegen Schnupfen?
۴. وجوه، سرمایه، بودجه
Pl. (Geldmittel)
وجوه لازم برای کاری را در اختیار گذاشتن
die nötigen Mittel für etwas bereitstellen
از بودجه/ از صندوق دولت
aus öffentlichen Mitteln
۵. میانگین، (حد) متوسط، معدل، حد وسط
Durchschnitt
میانگین گرفتن، میانگین چیزی را به دست آوردن
das Mittel ausrechnen
به طور متوسط؛ روی هم رفته
im Mittel
میانگین (ریاضی)
arithmetisches Mittel