wort dictionary
FADE

Lehre

die
Plural: Lehren
Genitiv: NULL

۱. کارآموزی، آموزش حرفه ای؛ دوره ی کارآموزی، دوره ی آموزش حرفه ای؛ شاگردی

(eines Lehrlings)

مثال‌ ها:

کارآموزی کردن، مشغول گذراندن دوره ی کارآموزی بودن

in der Lehre sein

پیش کسی کارآموزی کردن، کارآموز کسی بودن، نزد کسی دوره ی کارآموزی دیدن

bei jdm. in die Lehre gehen

۲. آموزش (و پژوهش)، تدریس (و تحقیق)، تعلیم

Lehre (und Forschung)

۳. آموزه؛ تعالیم، اصول تعالیم، اصول عقاید؛ [نیز:] نظریه، تئوری؛ جهان نگری، جهان بینی؛ مذهب؛ نظام

Anschauungssystem

مثال‌ ها:

(اصول) تعالیم هگل، آموزه های هگل

die Lehre Hegels

نظریه ی مجموعه ها

Mengenlehre

۴. قانون، اصل

Lehrsatz

مثال‌ ها:

قانون بقای انرژی

die Lehre von der Erhaltung der Energie

۵. علم، [در ترکیب اغلب:] ــ شناسی، ــ شناخت

Wissenschaft

مثال‌ ها:

صوت شناخت، (علم) صوت شناسی

die Lehre vom Schall

(علم) اقتصاد صنعتی

Betriebswirtschaftslehre

گیاه شناسی

Pflanzenlehre

۶. درس عبرت، عبرت، درس، پند

Erfahrung

مثال‌ ها:

این کار برایم درس عبرت شد، از این کار پند/ عبرت گرفتم

das war mir eine Lehre/ eine Lehre für mich

درس تلخ/ مفید

eine bittere/ heilsame Lehre

از چیزی درس عبرت/ پند گرفتن

eine Lehre aus etwas ziehen

به کسی پند خوبی دادن

jmdm. gute Lehren geben/ erteilen

به کسی درس عبرت دادن

jdm. eine Lehre geben/ erteilen

عبارات کاربردی:

تا تو باشی از این غلط ها نکنی!، این باید درس عبرتی برای تو باشد!

das sollte dir eine Lehre sein!

۷. نتیجه ی اخلاقی؛ پند، درس

(einer Geschichte)

۸. پیمانه، درجه، وسیله ی اندازه گیری

Messwerkzeug