Kraft
die۱. قوت؛ نیرو؛ زور؛ قدرت؛ توان؛ انرژی؛ توانایی؛ نا؛ رمق؛ قوه
بسیار قوی/ نیرومند/ پرزور است، خیلی زور دارد
er hat viel/ große Kraft; er hat ganz schön Kraft
دیگر قوت/ قدرت/ زور ندارم، دیگر از توان افتاده ام
ich habe keine Kraft mehr
نیروی خود را به هدر ندادن
mit seinen Kräften sparsam umgehen; Kräfte sammeln
دوباره جان گرفتن، دوباره رو آمدن [عا]؛ نیروی خود را بازیافتن
wieder zu Kräften kommen
با تمام قدرت/ نیرو
mit aller/ letzter Kraft
این کار مقدار زیادی از وقت و نیرویم را گرفت
das hat mich viel Zeit und Kraft gekostet
قوای/ نیروهای جسمانی و روحی
die körperlichen und geistigen Kräfte
نیروی/ قدرت اراده
Willenskraft
نیروهای فوق طبیعی
überirdische Kräfte
نیروی سوم
die Dritte Kraft Pol.
با تمام قوت (متحدا) به چیزی دست یافتن
mit vereinten Kräften etwas erreichen
قانون از 11/10 به مرحله ی اجرا در می آید (اعتبار قانونی پیدا می کند)
das Gesetz tritt am 10.11 in Kraft
قانون هنوز معتبر است
das Gesetz ist noch in Kraft
از اعتبار افتادن، اعتبار چیزی تمام شدن، مهلت چیزی منقضی شدن، از درجه ی اعتبار ساقط شدن
außer Kraft treten
(قانونی را) ملغی/ لغو کردن؛ [قرارداد:] فسخ کردن؛ [به طور موقت:] به حال تعویق درآوردن
(ein Gesetz) außer Kraft setzen
(به مرحله ی) اجرا درآوردن، مجری کردن، به موقع اجرا گذاشتن
in Kraft setzen
به (مرحله ی) اجرا درآمدن، مجری شدن؛ قوه ی قانونی یافتن
in Kraft treten
به قوه ی/ به قوت خود باقی بودن، معتبر بودن، اعتبار داشتن
in Kraft sein
تا آنجا که مقدور است، حتی المقدور، حتی الامکان
nach (besten) Kräften
منتهای کوششم را خواهم کرد، حداکثر سعی ام را می کنم
ich werde tun, was in meinen Kräften steht
این کار از قدرت من (از حد توان من) خارج است
das geht über meine Kräfte
۲. اثر، تاثیر، قدرت
Heilkraft usw.
۳. شدت، قدرت؛ نیرو
Heftigkeit usw.
شدت توفان
die Kraft des Sturms
با چنان شدتی/ نیرویی که
mit solcher Kraft, dass
۴. نیرو
(Naturkraft usw., auch Phys.)
نیروی الکتریکی/ برقی
elektrische Kraft
۵. نیروی انسانی، کارگر، کارمند، کارکنان، همکار
Arbeitskraft
کارمند دفتری، منشی
Bürokraft
ماشین نویس
Schreibkraft