wort dictionary
FADE

Kasse

die
Plural: Kassen
Genitiv: NULL

۱. صندوق (پول)؛ دخل

(Ladenkasse; Geldkasten)

مثال‌ ها:

به صندوق پرداخت کردن

an der Kasse bezahlen

در صندوق ده یورو کسر است

in der Kasse fehlen zehn Euro

پای صندوق، در باجه ی پرداخت

an der Kasse

۲. باجه (پرداخت)، گیشه

(Schalter, Zahlstelle)

۳. بیمه، صندوق بیمه های درمانی، شرکت بیمه ی درمانی

Krankenkasse

مثال‌ ها:

کجا بیمه هستید؟ در کدام بیمه بیمه هستید؟

in welcher Kasse sind Sie?

۴. بانک

Bank

مثال‌ ها:

پول به بانک بردن، پول در بانک گذاشتن

Geld auf die/ zur Kasse bringen

۵. پولِ وسط، بانک

Kartenspiel

۶. موجودی؛ صندوق؛ نقدینه، پول نقد

(Bestand an Bargeld)

مثال‌ ها:

موجودی درست است

die Kasse stimmt

عبارات کاربردی:

پول به اندازه ی کافی نداشتن، دست تنگ بودن

knapp bei Kasse sein

از کسی مطالبه ی پول کردن

jdn. zur Kasse bitten

هر کس پول خودش را می دهد، حساب هر کس جداست، دانگی حساب می کنیم

wir machen/ führen getrennte Kassen

عایدی فراوان داشتن، کلی عاید کسی کردن

volle Kassen machen/ bringen

تسویه حساب کردن؛ [نیز:] پول نقد کردن؛ دخل و خرج را حساب کردن

Kasse machen

دستم تنگ است

ich bin knapp bei Kasse ugs.

اوضاع (مالی) کسی جور بودن/ خوب بودن

gut bei Kasse sein ugs.

صندوقدار بودن

die Kasse führen