Himmel
der۱. آسمان
allg.
آسمان آبی/ نیلگون؛ [نیز:] آسمان صاف؛ هوای آفتابی
blauer Himmel
در آسمان
am Himmel [war keine einzige Wolke]
در ابتدا خداوند آسمان ها و زمین را آفرید
am Anfang schuf Gott Himmel und Erde Bibel
آسمان پوشیده از ابر بود
der Himmel war mit (von) Wolken bedeckt
آسمان صاف می شود
der Himmel klärt sich auf
در آسمان ستاره ها چشمک می زنند
am Himmel funkeln die Sterne
به کسی وعده های سر خرمن دادن
jdm. das Blaue vom Himmel herunter versprechen
دروغ های شاخدار می گوید
er lügt das Blaue vom Himmel herunter
از کسی بیش از حد تعریف و تمجید کردن
jdn. in den Himmel heben
غفلتا، ناگهان، غیرمنتظره، غیرمترقبه
(wie ein Blitz) aus heiterem Himmel
(ناگهان/ غفلتا جلوی کسی) سبز شدن؛ یکباره، ناگهانی
wie vom Himmel fallen/ gefallen
۲. در هوای آزاد/ باز، بیرون؛ در دامان طبیعت
unter freiem Himmel
۳. خداوند، خدا؛ [نیز:] بهشت؛ ملکوت؛ عرش؛ تقدیر، سرنوشت؛ سپهر، گردون، فلک
Rel.
خدا شاهد است که
der Himmel sei mein Zeuge, dass
به بهشت رفتن
in den Himmel kommen
(مایه ی) آبروریزی است، رسوایی است، دیگر گندش درآمده [عا]، این واقعا بی شرمی است
das/ es schreit zum Himmel; das/ es stinkt zum Himmel! ugs.
عرش را سیر کردن، از خوشحالی سر از پا نشناختن، در اوج شادی و خوشبختی بودن
im siebten Himmel sein/ schweben; im siebenten Himmel schweben; sich wie im siebten Himmel fühlen
(برای رسیدن به مقصودی) به زمین و آسمان (به زمین و زمان) متوسل شدن؛ آسمان را به زمین آوردن
Himmel und Hölle in Bewegung setzen ugs.
در بهشت زندگی کردن، غرق در ناز و نعمت بودن
den Himmel auf Erden haben
بهشت روی زمین
der Himmel auf Erden
ای داد!، ای وای!، دیدی چه شد!، نه بابا! (در موقع تعجب و ترس)
(Gott im) Himmel!; * (ach) du lieber Himmel! ugs.
ای داد!، ای وای!، ای داد و بیداد!، نه بابا!، خدای من!، خدا به دور!، [نیز:] تو را به خدا [این کار را نکن]، مبادا این کار را بکنی!
um Himmels willen ugs.
خدا می داند، چه می دانم!، خبر ندارم!
das weiß der (liebe) Himmel! ugs.
۴. سایبان؛ چتر؛ آسمانه
(Betthimmel, Thronhimmel usw.)
۵. لِی لِی (بازی بچه ها)
Himmel und Hölle/ Erde (Kinderspiel)