wort dictionary
FADE

Gras

das
Plural: Gräser
Genitiv: es

۱. علف، علوفه

Pflanze

۲. چمن(ها)؛ سبزه

unz. (Rasen)

مثال‌ ها:

روی/ در چمنها دراز کشیده‌بودیم

wir lagen im Gras

روی/ در چمنها درازکشیدن

sich ins Gras legen

عبارات کاربردی:

قضیه مدتهاست که دیگر به‌دستِ فراموشی سپرده شده‌است

darüber ist schon längst Gras gewachsen

صبر کنیم تا آبها از آسیا بیفتد/ سر و صداها بخوابد

wir wollen über die Sache Gras wachsen lassen

به‌دیار عدم رهسپار شدن، سَقَط شدن، مردن، به درک واصل شدن، گوز را دادن و قبض را گرفتن

ins Gras beißen ugs.

۳. علف، [گراس، ماری‌جوانا]

ugs. (Rauschmittel)