Gewalt
die۱. قدرت، اختیار؛ توانایی
Macht
قدرت(ـِ حکومت) را بهدستداشتن
die (staatliche) Gewalt ausüben
این کار در اختیارِ/ در حدِ قدرتِ من نیست
das steht nicht in meiner Gewalt
۲. قوه[ی مجریه و غیره]
Pol. (ausübende usw.)
قوای سهگانه
die drei Gewalten
قوۀ مقننه/ مجریه/ قضائیه
gesetzgebende/ vollziehende/ richterliche Gewalt
۳. اختیار؛ کنترل؛ تسلط؛ نفوذ
Kontrolle
اتومبیل از اختیارش خارج شد، اختیارِ اتومبیل از دستش خارجشد
er verlor die Gewalt über seinen Wagen
بر کسی تسلط/ نفوذ داشتن، کسی را تحتِ اختیار داشتن، کسی را در اقتدار خود داشتن
Gewalt über jmdn. haben; jmdn. unter/ in seiner Gewalt haben
بر خود مسلط بودن/ تسلط داشتن
sich in der Gewalt haben
کسی را در اختیار/ تحتِ اختیار داشتن
jmdn. in seiner Gewalt haben
بر چیزی مسلط شدن/ تسلط یافتن؛ چیزی را مهارکردن
etwas in seine Gewalt bringen/ bekommen
کنترل وسیله ی نقلیه از دست کسی خارج شدن
die Gewalt über sein Fahrzeug verlieren
۴. خشونت؛ زور، اِعمالِ زور؛ اجبار؛ جبر؛ عنف
unz. (Gewalttätigkeit usw.)
دست بهخشونت زدن، خشونت نشان دادن؛ متوسل بهزور شدن، اعمالِ زور نمودن؛ گردن کلفتی کردن
Gewalt anwenden
با خشونت، با رفتارِ خشونتآمیز؛ با اعمالِ زور، بزور، جبراً؛ بعنف، عنفاً
mit Gewalt [wirst du nichts erreichen]
بهزنی تجاوز/ تجاوزِ بهعنف کردن، با زنی زنای بهعنف کردن، بجبر/ جبراً از زنی کامگرفتن
einer Frau Gewalt antun
انتحار/ خودکشیکردن؛ [نیز:] احساسهای خود را فروخوردن، دندان روی جگر گذاشتن
sich Gewalt antun
حقیقت را قلبکردن/ واژگون جلوهدادن
der Wahrheit Gewalt antun
۵. زور؛ فشار
(körperliche Kraft)
بزور؛ با فشار
mit Gewalt
۶. قدرت؛ شدت؛ نیرو؛ سختی
(einer Explosion, des Schicksals usw.)
۷. بههر قیمت، بههر نحو، هر طور که شده، به هر ترتیبی که شده؛ [نیز:] بشدت، با تمام قوا
mit aller Gewalt fig.
۸. فورسماژور، قوۀ قهریه
höhere Gewalt
(جریانی پیش بینی نشده که انسان هیچ دخالتی در انجام یا جلوگیری آن ندارد)
ein Fall von höherer Gewalt