Fluch
derPlural: Flüche
Genitiv: (e)s
۱. فحش، ناسزا، دشنام، حرفِ زشت، کلمۀ رکیک؛ بد و بیراه [عا]
Schimpfwort
مثال ها:
فحشدادن، ناسزاگفتن، دشنامدادن، حرفِ زشت زدن، بددهنی کردن، بد و بیراه گفتن
einen Fluch aussprechen
۲. لعنت، (لعن و) نفرین
unz. (Verwünschung)
مثال ها:
لعنت بر تو
Fluch über dich!
لعنت فرستادن
einen Fluch ausstoßen
کسی را (لعن و) نفرین کردن
jmdn. mit einem Fluch belegen
نفرین شدهاست، نفرینش کردهاند
er steht unter einem Fluch
۳. بلا(ی جان)، بلیه، عذاب، آفت؛ نفرین
unz. (Unheil, Plage)
مثال ها:
چیزی مصیبتی برای بشریت می شود
etwas wird zum Fluch für die Menschheit