Fell
dasPlural: Felle
Genitiv: (e)s
۱. پوست (حیوانات)
مثال ها:عبارات کاربردی:
پوست حیوانی را کندن
einem Tier das Fell abziehen
چاه نکنده مناردزدیدن
das Fell des Bären verkaufen, ehe man ihn hat
تنِ کسی را کبودکردن، کسی را کتکِ مفصل زدن
jmdm. das Fell (tüchtig) gerben ugs.
نکند تنت می خارد؟ گویا کتک دلت میخواهد؟
dich juckt wohl das Fell? ugs.
امیدهای کسی بر باد رفته است، آرزوهای کسی نقش بر آب شده است
jdm. sind die Felle davongeschwommen (weggeschwommen)
امیدهای کسی بربادرفتن، نقشههای کسی نقشِ بر آب شدن
seine Felle davonschwimmen sehen ugs.
پوستکلفت بودن، پوستِ کلفتی داشتن، پوستِ کسی کلفت بودن، بی تفاوت و بی احساس بودن
ein dickes Fell haben
کلاه سرِ کسی گذاشتن، گوشِ کسی را بریدن
jmdm. das Fell über die Ohren ziehen