wort dictionary
FADE

Feld

das
Plural: Felder
Genitiv: (e)s

۱. مزرعه، کشتزار

(Acker)

مثال‌ ها:

در مزرعه کارکردن

auf dem Feld arbeiten

به‌مزرعه رفتن

aufs Feld gehen

۲. دشت، صحرا

(unbebautes Gelände)

مثال‌ ها:

در هوای آزاد

auf freiem Feld

۳. منطقه[ی نفت‌خیز و غیره]؛ حوزه[ی معادنِ زغالِ‌سنگ و غیره]

(Ölfeld, Kohlefeld usw.)

۴. خانه (شطرنج؛ پرسشنامه)

(eines Schachbretts, Formulars usw.)

مثال‌ ها:

در خانه‌های سفید

auf weißen Feldern

در این خانه (از پرسشنامه) چیزی ننویسید

in dieses Feld nichts eintragen!

۵. زمین، میدان (بازی)

(Fußballfeld usw.)

۶. حوزه؛ زمینه؛ قلمرو؛ تخصص

(Arbeitsfeld, Tätigkeitsfeld usw.)

مثال‌ ها:

تخصصِ اصلیِ او ریاضیات است

sein eigentliches Feld ist die Mathematik

عبارات کاربردی:

این موضوعِ وسیعی/ پردامنه‌ای است، این رشته سرِ دراز دارد

das ist ein weites Feld

۷. میدان

مثال‌ ها:

میدان الکتریکی

elektrisches Feld

۸. زمینه

(Wappenfeld)

۹. جبهه (جنگ)؛ میدان [نیز مج]؛ کارزار

unz.

مثال‌ ها:

در جبهه بودن

im Felde sein/ stehen

عقب‌نشینی‌کردن؛ [مج:] میدان را خالی‌کردن، جازدن [عا]

das Feld räumen

از موضعِ خود دفاع‌کردن؛ [مج:] از میدان به‌درنرفتن، مقاومت‌کردن، میدان را خالی‌نکردن، جانزدن [عا]

das Feld behaupten

کسی را از میدان به‌درکردن، کسی را مغلوب کردن

jmdn. aus dem Felde schlagen auch fig.

عبارات کاربردی:

دلیل‌آوردن، دلیل ارائه‌دادن

(etwas/ Gründe) ins Feld führen

تاختن به، حمله‌کردن به، کسی/ چیزی را به‌بادِ انتقاد گرفتن

zu Felde ziehen gegen