wort dictionary
FADE

Erfahrung

die
Plural: Erfahrungen
Genitiv: NULL

۱. تجربه

مثال‌ ها:

تجربه‌داشتن، باتجربه‌بودن

Erfahrung haben

تجربۀ شغلی/ عملی

berufliche/ praktische Erfahrung

تجربه(ی فراوانی) اندوختن/ کسب‌کردن/ به‌دست‌آوردن

(viele) Erfahrungen sammeln

تجربه نشان‌داده‌است که

die Erfahrung hat gezeigt, dass

من این را (خودم) تجربه کرده‌ام/ از روی تجربه می‌گویم/ این را از تجربه ی (شخصی خودم) می دانم

das weiß/ kenne ich aus (eigener) Erfahrung

تجربه به‌من نشان‌داده/ ثابت کرده‌است که، من پی‌برده‌ام به‌اینکه

ich habe die Erfahrung gemacht, dass

هر کس باید خود تجربه کسب کند/ به‌دست‌آورد

jeder muss selbst seine Erfahrungen machen

تجربه سیاسی

politische Erfahrung

او تجارب زیادی در این زمینه دارد

er hat viel Erfahrung auf diesem Gebiet

در این مورد خیلی تجربه دارد

er hat darin viel Erfahrung

عبارات کاربردی:

تجربه بالاتر از علم است

Erfahrung ist die Mutter der Weisheit

۲. رضایت‌داشتن از، راضی‌بودن از، نتیجۀ خوبی گرفتن از، مشکلی/ دردِسری نداشتن با؛ تجربه ی خوبی داشتن با

gute Erfahrungen machen mit

مثال‌ ها:

رضایت‌نداشتن، مشکل/ دردِسرداشتن با؛ تجربه ی بدی داشتن با

schlechte Erfahrungen machen mit

۳. (از چیزی) فهمیدن، اطلاع پیدا/ حاصل‌کردن، (با تحقیق و تجسس) مطلع‌شدن، کسبِ اطلاع کردن؛ فهمیدن؛ درآوردن [عا]

(etwas) in Erfahrung bringen