wort dictionary
FADE

Einblick

der
Plural: Einblicke
Genitiv: (e)s

۱. دید؛ منظره

(in einen Garten usw.)

۲. نظر، نگاه؛ [نیز:] مطالعه

(Hineinsehen)

مثال‌ ها:

نظری‌انداختن (به)، نگاهی‌کردن (به)؛ [نیز:] (چیزی را) مطالعه‌ای کردن

Einblick nehmen (in Akk.)

پرونده‌ها را (موقتاً) در اختیارِ کسی گذاشتن

jmdm. Einblick in die Akten gewähren

نظری به پرونده ها افکندن

Einblick in die Akten nehmen

به کسی اجازه ی دیدن (مطالعه ی) چیزی را دادن

jdm. Einblick in etwas gewähren

مراجعه به فهرست

Einblick ins Register

۳. شناخت، شناختِ کلی، آشنایی، ورود، اطلاع، بینش

مثال‌ ها:

تا حدودی واردشدن (به)، آشناشدن (با) (چیزی) (آشنایی پیدا کردن)؛ شناخت/ ورود پیداکردن (به)

Einblick (in etwas) gewinnen/ sich Einblick verschaffen (in Akk.)

عبارات کاربردی:

از اوضاع او سر در نمی آورم

ich habe keinen Einblick in seine Verhältnisse