wort dictionary
FADE

Daumen

der
Plural: Daumen
Genitiv: s

۱. شست، شست دست؛ انگشت بزرگه [عا]

مثال‌ ها:

شست (خود) را مکیدن (بچه ها)

am Daumen lutschen

عبارات کاربردی:

سفت به چیزی چسبیدن، چیزی را به این زودیها ول نکردن

den Daume auf etwas halten ugs.

مگس پرداندن

(den) Daume/ Däumchen drehen ugs.

به طور تقریب؛ تخمینا

über den Daumen gepeilt (geschätzt)

فاصله ای را تخمین زدن (سرانگشتی حساب کردن)

eine Entfernung über den Daumen peilen

(به طور) سرانگشتی/ تقریبی اندازه گرفتن، حدس زدن

über den Daumen peilen ugs.

موفق باشی، برایت آرزوی موفقیت می کنم

ich drücke/ halte dir die Daume ugs.

برای کسی آرزوی موفقیت کردن

jdm. (für jdn.) den (die) Daumen drücken (halten)

۲. انگشت ابهام