Bett
das۱. تختخواب، تخت؛ رختخواب؛ بستر؛ بالین؛ جا
zum Schlafen usw.
اتاق دو تخته/ دو نفره
ein Zimmer mit zwei Betten
بیمارستان شصت تختخوابه/ دارای شصت تختخواب
ein Krankenhaus mit 60 Betten
رختخوابها را مرتب/ درست کردن (جمع کردن)
das Bett/ die Betten machen
هنوز خواب است/ بلند نشده است
er ist noch im Bett
فعلاً نباید از تخت بیرون بیاید
Sie müssen noch im Bett bleiben
گریب دارد و بستری است
er liegt mit einer Grippe im Bett
شبها کی می روی بخوابی، شبها کی می خوابی؟
wann gehst du abends ins/ zu Bett?
رفته است بخوابد؛ [نیز:] رفته است دراز بکشد/ استراحت کند
er hat sich ins Bett gelegt
(بچه ای را) بچه ها را خواباندن/ به رختخواب بردن
(ein Kind) die Kinder ins/ zu Bett bringen
از تختخواب بیرون آمدن، بلند شدن
aus dem Bett steigen
کسی را بلند کردن/ از تخت بیرون کشیدن
jmdn. aus dem Bett bekommen
بستری بودن
das Bett hüten (müssen)
ملافه و روبالشی و غیره را عوض کردن
ein Bett frisch beziehen
زمین گیر بودن؛ خانه نشین بودن
ans Bett gefesselt sein
صبح ها به سختی و با بی میلی از خواب برخاستن
morgens nicht aus dem Bett finden
به رختخواب رفتن
sich ins Bett legen
می روم بخوابم
ich gehe zu Bett (ins Bett)
تخت دو نفره
Doppelbett
با یک زن (با یک مرد) همخوابه شدن
mit einer Frau (mit einem Mann) ins Bett gehen (steigen)
بدون دست رنج به چیزی (به یک زندگی مرفه) رسیدن
sich ins gemachte Bett legen
با کسی خوابیدن
mit jmdm. ins Bett gehen ugs.
۲. لحاف، لحاف پر
zum Zudecken
لحاف
Federbett
۳. بستر
eines Gewässers
بستر رودخانه
das Bett des Flusses