wort dictionary
FADE

ausreden

intransitiv

۱. حرف خود را زدن/ تمام کردن

itr.; [*][hat]

مثال‌ ها:

بگذارید حرفم را بزنم، بگذارید حرفم تمام شود

lassen Sie mich ausreden

بگذار حرفم تمام بشود!

lass mich doch ausreden!

۲. کسی را از چیزی منصرف کردن؛ رای کسی را زدن؛ از سر کسی به در کردن؛ عقیده ی کسی را عوض کردن؛ کسی را متقاعد کردن

tr.; jmdm. etwas ausreden

مثال‌ ها:

کسی را از قصدی که دارد منصرف کردن

jdm. ein Vorhaben ausreden

۳. درد دل کردن، حرف زدن؛ حرفهای خود را زدن، دل خود را خالی کردن

sich ausreden