zulaufen
intransitiv۱. دویدن به طرفِ
zulaufen auf Akk. (Person)
۲. منتهی شدن به، رسیدن به
zulaufen auf Akk. (Straße usw.)
۳. پیشِ کسی آمدن؛ به کسی پناه آوردن
jmdm. zulaufen (Hund usw.)
۴. (بتدریج) نوک تیز شدن
spitz zulaufen
مثال ها:
(رفته رفته) مخروطی شکل شدن / به شکلِ مخروط در آمدن
konisch zulaufen
۵. ریختن (و اضافه شدن به)
Wasser usw.
مثال ها:
آبِ گرم اضافه کردن
heißes Wasser zulaufen lassen
۶. زود باش، بجنب
lauf zu!