wort dictionary
FADE

zugehen

intransitiv

۱. رفتن به طرف...، نزدیک شدن به...

auf ein Alter, auf eine Zeit, auf ein Haus

مثال‌ ها:

دارد پا به هشتاد سالگی می گذارد، دارد هشتاد ساله می شود

er geht auf die achtzig zu

دیگر دارد پاییز می شود

es geht auf den Herbst zu

اگر همین خیابان را مستقیم بروید در ته خیابان می رسید به شهرداری

wenn Sie auf dieser Straße geradeaus gehen, dann laufen Sie auf das Rathaus zu

عبارات کاربردی:

رو به اتمام بودن، به آخر / به پایان / به اتمام رسیدن، تمام شدن

dem Ende zugehen

۲. بسته شدن

Tür, Reißverschluss usw.

۳. به دستِ کسی رسیدن، برای کسی فرستاده / ارسال شدن

jmdm. zugehen (Brief usw.)

مثال‌ ها:

مدارک را برایتان خواهم فرستاد

ich lasse Ihnen die Unterlagen zugehen

۴. بودن؛ برگزار شدن

vor sich gehen

مثال‌ ها:

چطور بود؟ چطور برگزار شد؟

wie ist das zugegangen?

عبارات کاربردی:

زندگی همین است

so geht es im Leben zu

۵. (بتدریج) نوک تیز شدن

spitz zugehen

۶. معطل نکن، زود باش، یالا

geh zu!

۷. دست دوستی به سوی کسی دراز کردن

auf jemanden zugehen

مثال‌ ها:

دو کشور متخاصم دست دوستی به سوی همدیگر دراز کردند

die beiden feindlichen Länder sind auf einander zugegangen