wirken
intransitiv۱. اشتغال به کار داشتن، کار کردن؛ فعالیت داشتن، فعالیت کردن
tätig sein, arbeiten
معلم بودن، به شغلِ معلمی اشتغال داشتن
als Lehrer wirken
مبلغ بودن، به عنوانِ مبلغ فعالیت داشتن
als Missionar wirken
۲. اثر / تأثیر کردن، اثر بخشیدن، مؤثر بودن، مؤثر واقع شدن
wirksam sein
این قرصها (زود) اثر می کنند
die Tabletten wirken (schnell)
۳. اثر / تأثیر گذاشتن بر (کسی / چیزی)؛ کسی را تحتِ تأثیر قرار دادن
wirken auf Akk.
این دارو بر اعصاب اثر می گذارد
dieses Medikament wirkt auf die Nerven
آن نمایشنامه بشدت مرا تحتِ تأثیر قرار داد
das Stück hat auf mich sehr stark gewirkt
۴. اثر داشتن
eine best. Wirkung ausüben
سکر آور / مستی آور بودن، اثرِ مست کننده داشتن
berauschend wirken (Alkohol)
محرک بودن، اثرِ تحریک آمیز داشتن
anregend wirken (Kaffee)
لینت آوردن، لینت آور / ملین بودن
abführend wirken
مضر بودن، ضرر داشتن
schädlich wirken
۵. به نظر رسیدن، به نظر آمدن، نمودن
aussehen
(نسبتاً) بی دست و پا به نظر رسیدن
unbeholfen wirken
۶. به چشم آمدن، خود را نشان دادن
zur Geltung kommen
این تابلو در این اتاق به چشم نمی آید
dieses Bild wirkt in diesem Raum nicht
۷. انجام دادن؛ پدید آوردن
tr. (hervorbringen)
کارِ خیر انجام دادن
Gutes wirken
۸. بافتن
tr. (Textilien)