wild
Adjektiv۱. وحشی؛ اهلی نشده؛ رام نشده
Tier
۲. وحشی، خودرو
Pflanze
۳. وحشی؛ طبیعی
Land, Gegend usw.
۴. وحشی، بی تمدن؛ بدوی، ابتدایی
unzivilisiert, primitiv
۵. وحشی؛ شیطان، تخس
Kind usw.
۶. دیوانه، آتشی، وحشی
wütend
مثال ها:
آتشی شدن، از کوره در رفتن
wild werden
۷. دیوانه وار، وحشیانه؛ بی پروا
Schießerei, Kampf usw., adv.
مثال ها:
دیوانه وار فریاد زدن / خندیدن
wild schreien/ lachen
دیوانه وار، وحشیانه
wie wild ugs.
۸. مردن برای، (کشته و) مردۀ چیزی بودن، دلِ کسی رفتن برای
wild sein auf Akk.
Grammatik
POSITIV | wild |
KOMPARATIV | wilder |
SUPERLATIV | am wildesten |