wort dictionary
FADE

wenig

Adjektiv

۱. کم؛ مختصر، اندک، قلیل؛ مقدارِ کمی؛ [نیز:] [نه] چندان، [نه] زیاد، [نه] آنقدرها

Adv.; Indefinitpron.; (Sing.)

مثال‌ ها:

پولِ کمی / مختصری در آوردن، درامدِ کمی داشتن، کم در آوردن

wenig (Geld) verdienen

خیلی کم، بسیار کم

sehr wenig

به این کمی؟ این قدر کم؟

so wenig?

بسیار کمتر (از)

viel weniger (als)

نه مقدارش بلکه بیشتر کیفیتش مطرح است

es kommt weniger auf die Menge als auf die Güte an

امروز کارم کم است / زیاد کار ندارم / کارِ زیادی ندارم

heute habe ich wenig zu tun

من چندان امیدی / امیدی چندانی ندارم، زیاد / آنقدرها امید ندارم

ich habe wenig Hoffnung

چندان فایده ای نداشت

das hat wenig genutzt

از این کار چندان راضی نبود

er war damit wenig zufrieden

۲. کمی، قدری، یک خرده، یک کمی [عا]، اندکی

ein wenig

مثال‌ ها:

کمی وقت دارید؟

haben Sie ein wenig Zeit?

ذره ای / یک ذره تند تر

ein klein wenig schneller

۳. معدودی، عدۀ کمی / قلیلی، تعدادِ کمی / قلیلی؛ معدود؛ چند؛ یکی دو

Pl.

مثال‌ ها:

او فقط معدودی دوست دارد / دوستانِ معدودی دارد

er hat wenig Freunde

دوستانِ معدودِ او

seine wenigen Freunde

فقط معدودی / چند نفری / عدۀ کمی آنجا بودند

es waren nur wenig(e) Leute da

آن چند باری که ...

die wenigen Male, wo ...

در ظرفِ چند ساعت

innerhalb weniger Stunden

۴. معدودی، عدۀ کمی / قلیلی، چند نفر، چند تن

Pl.; subst.

مثال‌ ها:

فقط عدۀ کمی هستند که ...، کمند / معدودند کسانی که ...

es gibt nur wenige, die ...

۵. معدودی، تعدادی، (مقدارِ) کم

Sing.; weniges

مثال‌ ها:

فقط معدودی (از آن چیزها) را پسندیدم

nur weniges gefiel mir

من به کم هم قانعم

ich bin schon mit wenigem zufrieden

۶. منهای، از

weniger

مثال‌ ها:

پنج منهای سه مساوی است با دو، سه از پنج (می شود) دو

5 - 3 = 2 (fünf weniger drei ist zwei)

Grammatik

POSITIVwenig
KOMPARATIVweniger
SUPERLATIVam wenigsten