wort dictionary
FADE

vorschreiben

transitiv

۱. مقرر کردن؛ تعیین / وضع کردن؛ مقرر داشتن؛ تکلیف کردن؛ تصریح / قید کردن

anordnen

مثال‌ ها:

برای کسی شرایطی مقرر / تعیین کردن

jmdm. Bedingungen vorschreiben

کسی حق ندارد به من امر و نهی کند / برایم تکلیف تعیین کند

ich lasse mir nichts vorschreiben

قانون مقرر می دارد که / تصریح دارد بر اینکه، در قانون تصریح / قید شده است که

das Gesetz schreibt vor, dass

این جزوِ مقررات است

das ist so vorgeschrieben

مقدارِ مقرر / تعیین شده

die vorgeschriebene Menge

۲. به صورتِ الگو / نمونه نوشتن (برای)

Brief usw.