vornehmen
transitiv۱. تصمیم گرفتن؛ [نیز:] برای خود برنامه چیدن / کار در نظر گرفتن
sich etwas vornehmen (den Entschluss fassen)
مثال ها:
تصمیم گرفته است که دیگر سیگار نکشد
er hat sich vorgenommen, nicht mehr zu rauchen
برای امروز بیش از حد برای خودت برنامه چیده ای
für heute hast du dir zu viel vorgenommen
۲. انجام دادن؛ به عمل آوردن؛ کردن
Funktionsv. (Änderung usw.)
مثال ها:
بررسی انجام دادن / به عمل آوردن، بررسی کردن
eine Untersuchung vornehmen
تصحیحاتی انجام دادن / به عمل آوردن، تصحیح کردن
Verbesserungen vornehmen
۳. شروع به کاری کردن، کاری را شروع کردن؛ دست به کار شدن
(sich) etwas vornehmen (Arbeit usw.)
مثال ها:
شروع به خواندنِ کتابی کردن
(sich) ein Buch vornehmen
۴. حسابِ کسی را رسیدن
sich jmdn. vornehmen