vorhalten
transitiv۱. جلوِ کسی گرفتن / نگهداشتن
jmdm. etwas vorhalten (Spiegel usw.)
با پارچه ای جلوِ خود را پوشاندن، پارچه ای جلوِ خود گرفتن
sich ein Tuch vorhalten
دستِ خود را موقعِ خمیازه کشیدن جلوِ دهان گرفتن
beim Gähnen die Hand vorhalten
دستِ خود را جلوِ دهان گرفتن و خندیدن
hinter der vorgehaltenen Hand lachen
در حالی نشانه رفته بود / هدف گرفته بود
mit vorgehaltenem Gewehr
۲. سرزنش / ملامت کردن، موردِ سرزنش / ملامت قرار دادن؛ ایراد گرفتن به، سر کوفت زدن به؛ غر زدن سرِ [عا]
کسی را به سببِ رفتارش / اشتباهاتش سرزنش کردن
jmdm. sein Benehmen/ seine Fehler vorhalten
به کسی ایراد گرفتن که
jmdm. vorhalten, dass
۳. مانده؛ کفایت کردن، قد / کفاف دادن
itr. (Vorrat usw.)
۴. در اختیار داشتن (در نامه نگاریهای اداری)
Papierdeutsch
به خاطر شغل آزادم یک دفتر کار در منزل درست کرده ام
wegen meiner freiberuflichen Tätigkeit halte ich mir ein Zimmer in meiner Wohnung vor